Saturday, April 6, 2019

انگار تمام اون مرزهای دوست نخواهم داشت، دل نخواهم سپرد و دوباره خطر نخواهم کرد داره مثل موم آب میشه. طول کشید. خیلی زیاد طول کشید.
خودمم دارم آب میشم. از چشم‌هام اشتیاق جای درد بیرون می‌ریزه. قطره قطره.

No comments:

Post a Comment

از خیال

نود و سومین شب بعد از نبودن بچه، دختر یاد گرفته جای خواهر رفته‌اش بخوابه. عمیق‌ترین شکل سوگواری که در زندگیم شاهد بودم و خوندم رو توی این سه...