Wednesday, April 3, 2019

خداحافظ جی دوست داشتنی

گودر که تعطیل شد، همه پخش شدیم. یه عده رفتند فیس بوک. یک عده سر از توئیتر در آوردن و بعضی از ما هم به ساز و کار پلاس خو گرفتیم. وبلاگ هم برای خودش حفظ شد و همین حیات آرومش رو ادامه داد. بعدتر وحید توئیتر رو آباد کرد و یکی یکی جمع آدمها سمت اونجا رفتن و پلاس از برکت افتاد. امشب اولین شبیه که پلاس هم دیگه نیست.
من تقریبا در زمان گودر هنوز به سن عاشقی نرسیده بودم. یک دلبر (دلبر آخه؟) قدیمی از زمان گودر تا پارسال داشتم که پرونده اش تقریبا یکساله که بسته شده. اولین معاشر خارج از دانشگاهم هم از همونجا بود. از نوتها و وبلاگش میشناختمش. پلاس اما طوفان معاشرت هام بود. از دوستان عزیزی که هنوز هم با همیم و از معاشرین محترمی که با هم بزرگ شدیم و تا آدمهایی که از یک قهوه تا چند مهمونی با هم بودیم و مردی که طولانی و پیوسته باهاش در ارتباط بودم رو همه رو پلاس بهم داد. 
این وسط مدت های زیادی پیش می اومد که اونجا ننویسم. از یک ماه تا شش ماه غیبم میزد و وقتی برمیگشتم همیشه انگار خونه ام باشه و خانواده باشن، روی گشوده ی آدمها منتظرم بود. 
اون بهار رتباطمون که تموم شد، تنها راه خبر گرفتن ازش همون پلاس بود. علاوه بر نوت های پابلیکش گاهی چیزی پرایوت و برای حلقه هاش مینوشت و دوست داشتم بدونم در چه حاله. دیگه نوت ننوشتم. با حساسیت شدیدی که روم پیدا کرده بود میدونستم اگر بفهمه هنوز از پلاس حذفم نکرده در ثانیه این در هم بسته میشه. بلاخره یکسال بعدش فهمید ولی انقدر این فاصله زیاد شده بود و انقدر از جو پلاس دور شده بودم که دیگه نشد برگردم. برنگشتم.
حالا پلاس امشب خاموش شد. یک بخش اصلی و اساسی هویت آنلاین من. احساس میکنم حالا بلاخره سالهای دهه‌ی بیست زندگیم تموم شده.
 اون دوران دیگه تکرار نمیشه. دلم برای تک تک خنده ها و خاطراتی که خاموش شد تنگ میشه.

No comments:

Post a Comment

.

 دیگه جرئت نمیکنم توی لیست اهداف بنویسمشون. دوتا هدف که سالهای زیادی نوشتم و نرسوندم خودم رو بهش. دیشب تا صبح خواب دیدم برگشتم به قدیم، به ا...