Monday, April 29, 2019
آفتاب
Sunday, April 28, 2019
Saturday, April 27, 2019
Monday, April 22, 2019
نمکین
نوشتن -اینطور عریان که هنوز تلاش میکنم بنویسم- زیستن روزمره رو حتی تحت تاثیر قرار میده. وقت تجربه کردن صدای تعریف اتفاق رو میشه گاهی شنید. اینطور که شخم میزنم که لحظه رو به تمامی اونطور که تجربه میکنم ثبت و نگهداری کنم، انگار راهی برام باز میکنه که خودم رو ببینم. خودم رو بشناسم. خودم رو درک کنم.
سه شب پیش لای کلمات، رسیدم به حسرت سال قبل که فکر میکردم از دستش دادم. دوست داشتن رو عرض میکنم. از سال پیش چاقتر شدم. از سال قبلش چاقتر. دوست داشتن پوست من رو شفاف میکنه. دوست داشته شدن لاغرم میکنه. اون امنیت دور هر بار به من میرسه به تراشیده شدن اندامم ختم میشه. من بدن «چاق» و «لاغر» ندارم. اندامی دارم که میدونه دوست داشته میشه یا تنهاست. اون نگرانی، اون حسرت، اون تاریکی خالص خودش رو به صورت تودهی اضافی اطراف استخوانها ظاهر میکنه.
به گمونم دارم لاغر میشم.
Friday, April 12, 2019
پوچ
Monday, April 8, 2019
پناه
چند ماه پیش خواب سیل دیده بودم. گفته بودم. که سیل اومده بود و آب غرقش کرده بود. حالا دیوار سد درونم شکسته. موج به موج شوریدگی هجوم میاره و من از این غلیان لایههای درونم لالم.
تن به تلاطم دادم. انگار آخرین فرصت زیستن باشه.
Saturday, April 6, 2019
Wednesday, April 3, 2019
خداحافظ جی دوست داشتنی
ایمان
امید خلیده زیر پوستم. یک هفته؟ ده روز؟ همین حوالی. از خانه بیرون زدم و دیدم بهار شده. کل امسال در اضطراب و پشت میز گذشت. بدون اغراق. از تیرم...
-
کاش یک شیوهی درست تشکر یاد بگیرم. باید تشکر کنم و کلمات کافی نیستند.
-
توانایی تحمل این حجم درد رو ندارم.
-
از این همه گریه کردن خسته ام.