Sunday, January 7, 2024

در بهشت اکنون

 توی داستانها، وقتی در مورد آیین قربانی و آیین شفا و آیین روزه صحبت میکنه، چیزی رو ترسیم میکنه که من اگر بخوام به زبان خودم بگم شبیه عبور از جهنمیه که من ازش گذشتم. از چشم خودم نگاه میکنم نه از منظر دیگری. قطعا همیشه کسی هست که جانش از دست ما خونی تر از اونه که این رنج دیدنهای ما تطهیرش کنه. صبح اما به ابرها و طوفان که نگاه میکردم از ذهنم گذشت که حالا پاکم. رسیدم اول خط. 

چرا؟ چون من فرهنگم رو از نسلی به ارث بردم که براش از آتش گذشتن نماد پاک شدن بود. درد کشیدن نماد منزه شدن. که پیشینیانش میگفتن اگر به مدت کافی در جهنم بسوزی تمیز میشی و میری بهشت. از این سنت عمیق روانی که بگذریم، حالا فکر میکنم درد به تمامی تمیزم کرده.

کاش یاد بگیرم درد جلا دهنده نیست. کاش از این به بعد هم با خودم و هم با دیگران و هم با جهان مهربون تر باشم. تمام استخوانهام رو این چند وقت شکوندم. تمام وجودم رو ویران کردم و حالا که تموم شده، مطمئنم توانم خیلی کمتر از روز اوله. این غسل درد اگر به بار دوم بکشه ممکنه از پسش بر نیام.

کاش هرگز به جهنم برنگردم. کاش تموم شده باشه.

No comments:

Post a Comment

.

اما اگر قرار بر خلق مدام باشه؟