پرسید میدونی کجام؟ گفتم پای پل عابری که نصفه شب ایستادیم بالاش و سیگار کشیدیم. خندید. همونجا بود.
کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...
No comments:
Post a Comment