از این یکی دیگه در نمیام. میدونم. آینده بر خلاف همیشه فقط یک بلاک بزرگ سیاه رنگه. گذشته هم. توی یک حال عظیم بدون گریز افتادم.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
افتخار
کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...
No comments:
Post a Comment