باید دنبال یک خونه بگردم با پنجرههای بزرگ. آفتابگیر. با سهمی از آسمون. هر جای شهر که شد.
Saturday, February 15, 2020
.
زنگ زد که میتونی خونه رو لطفا سریعا تخلیه کنی؟ تا حداکثر بیست شب از الان؟ یعنی در بهترین حالت نوزده شب دیگه میتونم این بخش آسمون رو ببینم. به ستارهها زل بزنم و حرکت ماه رو دنبال کنم. نوزده شب دیگه وقت دارم به جای جای خونه زل بزنم و خاطرات عشقبازیهام و شیطنتهام رو به یاد بیارم. حداکثر نوزده شب. احساس میکنم رحم مادر بار دیگه داره باز میشه. من دوباره دارم رونده میشم. دلم میخواد به جای دل دادن به غم، از این همه لطف و مهربانی خونه تشکر کنم. کاش میشد توی خونه خودم رو غرق میکردم. کاش توی جهانی بودیم که میشد خودت رو با ساختمان یکی کنی و در هم بپیچی.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
از خیال
نود و سومین شب بعد از نبودن بچه، دختر یاد گرفته جای خواهر رفتهاش بخوابه. عمیقترین شکل سوگواری که در زندگیم شاهد بودم و خوندم رو توی این سه...
-
توانایی تحمل این حجم درد رو ندارم.
-
با چاقو افتادم به جونش. تکه پارهاش کردم و بعد سطل زباله. میون اون ضربهزدنها، یک لحظه ترسیدم از دونستن اینکه آنقدر خشم و انزجارم زیاده که ...
-
امید خلیده زیر پوستم. یک هفته؟ ده روز؟ همین حوالی. از خانه بیرون زدم و دیدم بهار شده. کل امسال در اضطراب و پشت میز گذشت. بدون اغراق. از تیرم...
No comments:
Post a Comment