بابا عادت داشت نفر آخر خرید کنه یا دیر به دیر برای خودش چیزی بخره. همیشه براش اولویت مالی چیزی به جز خودش بود. روزهایی که با بچه بیرون میرم و گاهی چیزی قیمتی میکنم و گشتی میزنم و از مغازه بیرون میام، میبینم چطور تک تک عاداتش در من ادامه دارند.
کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...
No comments:
Post a Comment