Monday, August 14, 2023

.

بعد، خواب اون ساختمون رو دیدم که شبیه معبد زئوس اما در هند بود. ستونهای عظیم. سقف بسیار بلند و هندوستان عزیز. تمام مدت از ارتفاع سقف کیف میکردم. سقف ها مهمند. گفته بودم؟ خانه ی آخر تهران مشاور املاکی های بدشانسی که گیر من می افتادند را کچل کرده بودم که خانه باید سقف بلند داشته باشد و نور ماه با فلان زاویه بتابد و خورشید چنان کند. آخر خانه ای دلم را برد که پنجره ی اتاق خوابم به یک سرو بزرگ پر از کلاغ باز میشد. توی خواب اما نه سروی بود، نه کلاغی. من مبهوت معماری عمارت بودم. مبهوت رنگ زرد خواستنی اش. مبهوت خانه.

که دوباره ساخته شده بود.

No comments:

Post a Comment

از خیال

نود و سومین شب بعد از نبودن بچه، دختر یاد گرفته جای خواهر رفته‌اش بخوابه. عمیق‌ترین شکل سوگواری که در زندگیم شاهد بودم و خوندم رو توی این سه...