Monday, October 19, 2020

60

حساب کردم که شصت روز، فقط شصت روز بدور از استرس های معمول و دائمی زندگی کنم و صبر کنم تا زندگی ترتیب بگیره. عصر، با تپش شدید قلب از خواب پریدم. چهل دقیقه کلنجار رفتم تا آروم شدم و تونستم به مابقی روز برسم. حاصل، یک چیز بیشتر نیست: یا زندگی رو به دست میگیرم و خودم رو از زیر آوار بیرون میکشم، یای دیگری هم وجود نداره.


No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...