از درد کشیدن خسته شدم. دلم برای تن معمولی قدیمم تنگ شده.
Friday, January 24, 2020
.
حالا که جواب همه چیز اومده و گذشته و تموم شده، فهمیدم علت ام آر آی، شک دکتر به وجود توده توی سرم بوده. حالا میتونم بهش بخندم. به روی خودم نیارم. غصه نخورم. نگران نشم. میتونم با فاصله نگاهش کنم. حالا وقت سردرد قرار نیست نگران شم. وقت سرگیجه هم. وقت به هم ریختن دید هم. اول کلمهی تومور، سودو اومده. یعنی چیزی نیست. فقط فشار داخلی سر بالاست. همین.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
از خیال
نود و سومین شب بعد از نبودن بچه، دختر یاد گرفته جای خواهر رفتهاش بخوابه. عمیقترین شکل سوگواری که در زندگیم شاهد بودم و خوندم رو توی این سه...
-
توانایی تحمل این حجم درد رو ندارم.
-
با چاقو افتادم به جونش. تکه پارهاش کردم و بعد سطل زباله. میون اون ضربهزدنها، یک لحظه ترسیدم از دونستن اینکه آنقدر خشم و انزجارم زیاده که ...
-
امید خلیده زیر پوستم. یک هفته؟ ده روز؟ همین حوالی. از خانه بیرون زدم و دیدم بهار شده. کل امسال در اضطراب و پشت میز گذشت. بدون اغراق. از تیرم...
No comments:
Post a Comment