Thursday, September 14, 2023

امان

آدم نمی‌تونه با همه‌ی مفاهیم زندگیش بازی کنه. یک چیزهایی هست -به شدت شخصی، به شدت معطوف به تعریف هر فرد از امنیت- که نباید دستخوش طوفان بشه. نقاط حتما ثابت شخص. فکر میکردم برای من رفقا، رابطه یا هویت باشند. هیچ کدوم نبود. کلمه‌ی مهم من «خونه» است. همینه که وقتی هنوز رفقا، رابطه یا هویت شکل دلخواه یا حتی شکل نگرفتند، می‌تونه بهم آرامش بده. این چند سال اخیر رو که به دستکاری مهره‌های زندگیم مشغول بودم، از بین همه‌ی چیزهایی که فهمیدم، این یکی از همه فکر میکنم برام ارزشمندتر بشه. 
حالم این روزها بهتره. خیلی بهتر. حتی سقوط هم به ترسناکی گذشته نیست. حتی مریضی هم غول یک چشم سابق نیست. فقط چون دقیقا امروز دو ماه شد که فهمیدم یک سال بعدی خونه دارم. حس خونه که من رو ترک می‌کنه فلج میشم. خونه اما من رو قدرتمند می‌کنه. این نهایت تجملیه که من از جهان می‌خوام.
شهر یک دفعه خنک شده. اونقدر که تن کمی در مواجهه با هوا مورمور میشه. نشسته بودم نزدیک آب. صداش سعی داشت به صدای خیابون چیره بشه. بعد وسط انواع صدا، پر زدن یک کلاغ رو شنیدم. اومد نزدیک.‌ یواش یواش پرید و رفت تا لب آب و آب خورد و رفت. من سر‌ جام نشسته بودم و نگاهش میکردم. کلاغ اومد. کلاغ رفت. صدای آب موند. فکر کردم که این، همون جاییه که بهش میگم امان. بهش میگم خوشبختی.
خونه. 

No comments:

Post a Comment

.

اما اگر قرار بر خلق مدام باشه؟