Sunday, August 26, 2018

دل؟ لاله زار.

دوتا پنجره‌ی اصلی که باید، پرده دار شدند. هنوز وقت برای رفتن به مولوی و گشتن بین طرح‌های رنگ به رنگ پارچه پیدا نکرده‌ام. شاید دو هفته بعد. شاید کمی بیشتر. خانه اما روح گرفته. جوری که هنوز نیمی از کارها مانده و خانه خانه شده. نبود. چند سال تردید کردم. اینبار اما همه چیز روی خط رخ دادن افتاده.
از نصفه شب گذشته. شال‌های رنگی را دوباره شستم. همین حالا وقت پهن کردنشان است. تا صبح که اتو بکشم و آویزان کنم و باز پرده شوند. نامجو می‌خواند. فردا باید یکی از گلدان‌ها را قلمه بزنم و باز در مورد قلمه زدن پیتوس‌ها دل دل کنم. حال گیاه‌ها همین دو هفته‌ای بهتر شده.
نور زده و طرح ترنجک روی دیوار تلالو کرده. امروز از خانه پا بیرون نذاشتم. شنبه‌ی سختی بود. خسته تر از آنم که برای نوشتن این خطوط دنبال نتیجه‌ی منطقی باشم.

No comments:

Post a Comment

.

«مگر چقدر احتمال دارد اوضاع از این بدتر شود؟»