Wednesday, March 25, 2020

موت

پارسال روی همین تخت خوابیده بودم و منتظر بودم که سکه‌ی زندگی‌ام کدام وری می‌نشیند. شیر یا خط. ترکیب غلظت خاطره و حجم اخبار بد، دوباره با فکر کردن مواجهم کرده. گلو درد هم بی‌تاثیر نیست. حس تب هم. شروع سرفه‌ها هم ایضا. ضعف شدید روز اول خون هم.
یکی نوشته بود وقتش رسیده تصمیم بگیرید اگر بیمار شدید و نیازمند بستری، برای شما از آرامبخش برای مرگ سریع استفاده کنند یا از دستگاه تنفسی؟ برای عزیزانتان چطور؟ من فکر میکنم حالا به قدر کفایت زندگی کرده‌ام. اونقدر که حسرت نداشته باشم. چشمم دنبال چیزی نمانده باشد و فکر نکرده باشم قاچ بررگتری از حیات حقم بوده. قرار به انتخابی اگر باشد، برای من دریافت دوز آرامبخشه. یک خواب آروم چطوری میتونه باشه؟
شب یه گربه‌ی بالغ دیدم یه نوزاد لرزان رو به دندون گرفته بود انگار میخواست چیزی بگه، منتظر بود. اجازه داد نوزاد و خودش رو نوازش کنم و بعد انگار ناامید بشه بچه رو به دندون گرفت و رفت. بچه به نظر گرسنه بود. گربه مادرش نبود. یکسره صدای تو سرم میگه کاش وقت میذاشتی و براش غذا می‌گرفتی. نکنه امشب بمیره اون بچه. این تنها کار نکرده ی حسرت بار منه امشب. میشه بقیه ی جهان رو ترک کنم.

No comments:

Post a Comment

.

«مگر چقدر احتمال دارد اوضاع از این بدتر شود؟»