پدر بورخس بهش گفته بوده. که هر بار به گذشته فکر میکنیم تصویری از امروزمون روی رخداد سابق میافته و با کمک اون به یادش میاریم. در واقع هر بار به یاد میاریم، آخرین تصویری که از خاطره داریم به ذهنمون میاد. گفته بوده ما در واقع هیچ وقت واقعیت رو جوری که بود به خاطر نمیاریم.
دلم برای امروز تنگ میشه. دلم برای اون چشمهایی که اونقدر صمیمانه نگاهم کردند تنگ میشه. کاش میشد بعضی روزها رو تا همیشه حفظ کرد. باقی نگه داشت.
Saturday, November 24, 2018
جان
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
.
«مگر چقدر احتمال دارد اوضاع از این بدتر شود؟»
-
نگاه میکنی و میبینی همه چیز رو پاک کردی. محو کردی. هیچ ردپایی نمونده. هیچ یادی هم. حالا چی اسماعیل؟
-
از این همه گریه کردن خسته ام.
-
کاش یک شیوهی درست تشکر یاد بگیرم. باید تشکر کنم و کلمات کافی نیستند.
No comments:
Post a Comment