انگار که آیین ماهانه باشد، چراغها را خاموش کردم. گرمترین لباس مجاز برای تخت را پوشیدم. خزیدم بین دوتا پتو و یک ساعت و چهل و سه دقیقه و بیست ثانیهی تمام اشک ریختم. به عنوان بیخاصیتترین مونث جهان.
«مگر چقدر احتمال دارد اوضاع از این بدتر شود؟»
No comments:
Post a Comment