Sunday, October 14, 2018

گرگ

گفت تو قوی هستی. خیلی قوی هستی. و خیلی ظریف. مثل همه‌ی آدمها. تاریکی که اومد، فکر کردم چقدر عجیب. شاید اگر مصداق ازش می‌پرسیدم نمی‌تونست جواب بده. چقدر خودم رو پنهان می‌کنم این روزها. به درون می‌کشم. چقدر با اون دختری که بودم متفاوت شدم.
کاش زخم های آدمها کمرنگ میشد. اون وقت با چاقو شرحه شرحه‌ات می‌کردم و بعد تف می‌انداختم و لبخند چرک می‌زدم که این باشه به تلافی جانی که از من کدر کردی. که این باشه حداقل جبران برای تاوانی که اینطور دارم میدم. برای این پا پس کشیدنم از حیات.
جالبه. بار اوله دارم به بیرون ریختن خشم فکر می‌کنم.

No comments:

Post a Comment

.

«مگر چقدر احتمال دارد اوضاع از این بدتر شود؟»