اینجا نوشته:
در سالهای جوانی، قصهای ترجمه کرده بودم. اسم نویسنده یادم نیست. ماحصل کلام یادم است که این بود: اگر تو در یک شب تاریک و زمستانی، یک فانوس روشن زیر کتت، روی قلبت پنهان کرده باشی، نه از سرما میلرزی، نه از تاریکی میترسی و نه از تنهایی میهراسی.
از: جزیره سرگردانی.
...
من؟ وسط شب قطبی انگار.
No comments:
Post a Comment