دلم براش تنگ میشه. این بخش تلخ ماجراست.
مابین روزها و کارها و دویدن ها، وقت پیغام های یک خطی و دو خطیمون به همدیگه، وقت فرستادن لینک و توئیت و کلمه ی جالبی به هم، گاهی مکث میکنم که چه دلم الان یک گپ کوتاه میخواد. گاهی المان آشنایی ازش رو توی خیابون میبینم و هوایی میشم. میدونم چند لحظه بعد دوباره حواسم پرت میشه. میدونم این لحظه سریع میگذره. این وقت ها در توانم نیست بهش زنگ بزنم. هیچ وقت این وقتها بهش زنگ نمیزنم انقدر که شنیدن صداش بغضم رو میترکونه. دلم براش تنگ میشه و این بخش تلخ ماجراست. توی این روزهای شلوغ، این تلخی از همیشه بیشتره و میبینم گاهی همین بی فایدگی و پوچی قدرتمندترین چیزیه که در جهانم هست.
دلم براش تنگ میشه. هر رابطه چیزی داره که منحصر به فردش میکنه. هر شخص خاصیتی داره مربوط به خودش. دلم براش تنگ میشه و گمونم تا سالها هر وقت به یادش بیارم با همین سنگینی دلتنگی باشه.
No comments:
Post a Comment