جواب آزمایش هاش اینبار هم خوب نبوده. هنوز اونقدر مسئله کشدار و عمیق نشده که خودش خبرمون کنه. از مامان شنیدم. میدونم که ممکنه هیچ وقت بهمون چیزی نگه. میدونم که اگر به درمان اساسی بکشه هم شاید ما رو دور نگه داره. این وقت ها خوشحالم که ایران موندم. خوشحالم که همیشه دسترسی بهش برام آسون بوده و مونده.
میدونم که هیچ وقت کسی این همه عمیق و واقعی بهم اهمیت نخواهد داد. هیچ وقت کسی این همه دوستم نخواهد داشت. میدونم و قلبم مثل همیشه که میترسم از نبودنش، از چشم هام شروع به چکیدن میکنه.
No comments:
Post a Comment