در بهشت اکنون
Monday, May 25, 2020
خانه
پرسیده بود اگر قرار بود جایی از تهران رو همیشه به همراه داشته باشید کجاست؟ نوشتم خونهی بهار و نرم نرم سی دقیقه اشک ریختم.
لاک پشت بی لاکم این روزها. آدم بدون ریشه. مهم ترین چیزی که فهمیدم، گره خوردن مفهوم خانه به اساسی ترین نقاط روانم بوده. دیوارهایی از آن خودم.
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
.
«مگر چقدر احتمال دارد اوضاع از این بدتر شود؟»
.
نگاه میکنی و میبینی همه چیز رو پاک کردی. محو کردی. هیچ ردپایی نمونده. هیچ یادی هم. حالا چی اسماعیل؟
./.
از این همه گریه کردن خسته ام.
حرفهای قبل از خواب
کاش یک شیوهی درست تشکر یاد بگیرم. باید تشکر کنم و کلمات کافی نیستند.
No comments:
Post a Comment