کاف اما با صدای آهنگینی برای پسرهاش لالایی میخونه. کلمه هاش رو نمیفهمم اما مهر در زبان کردی مشخصه. بیشتر از هر زبان دیگه ای که شنیدمشون. چند وقت پیش هم یکی از مادرهای اون خطه برای فرزند کوچکش لالایی ضبط کرده بود و رسیده بود دست ما. دلم خواسته بود همین یک کار رو یاد بگیرم. شعر خوندن به زبان کردی رو.
امروز اتفاقی توی نمایشگاه رسیدم به یه غرفه ی کتاب های کردی. پسرک در خلوتی خودش نشسته بود و داشت کتاب میخوند. گفتم میخوام کردی یاد بگیرم و ذوق کرد و برام چند دقیقه در مورد رسم الخطشون توضیح داد. آخر یک کتاب شعر برداشتم و دو سه تا کتاب آموزش روخوانی. که بیام و شعر بخونم و کلمه یاد بگیرم.
شاید یکروز، سی و هفت هشت سال بعد مثلا، دخترم توی وبلاگش بنویسه که مامان بلد نبود کوردی حرف بزنه. بلد بود در واقع، اما فقط یک شعر بلد بود. یکی که توش دخترکی عاشق باد و باران و گل و رنگین کمان در دامنه ی یک کوه زندگی میکرد و هر روز بهار از پشت در اتاقش شروع میشد.
چه جالب، منم از یه جایی شروع کردم به یادگیری آواز...برای یه روز که دخترم غمگینه و سرشو کرده زیر پتو...
ReplyDelete