Thursday, August 19, 2021

خیال

یک شب خیال هست، یک شب بدهکاری، به خودم، که کنار پنجره بایستم. به شهر خاموش نگاه کنم و فکر کنم که خب، حاصل تمام سالهایی که گذشت و تمام تلاشها و خواستن ها و دست و پا زدن ها، اینجاست. من بلدم بدهکاری را. بلدم خیال بافتن را. حالا یک شب هست، که قرار من با خودم شده که بایستم پشت پنجره. به شهر نگاه کنم و فکر کنم که شد. بلاخره شد.

توی سایت، هر روز، میچرخم و به پنجره ها نگاه میکنم. به خانه ها. فکر میکنم که شاید یکی از این پنجره ها شاهد پرداخت این گران ترین دین من به خودم باشد.

No comments:

Post a Comment

بویوک آدا

گفت هواپیماها قبل از رفتن به فرودگاه روی جزیره دور می‌زنند. نگاه کن. سه تا هواپیما در سی دقیقه بهم نشون داد و توضیح داد فاصله بین لندینگ حدو...