Wednesday, August 25, 2021

سرو

 ت نازنین،

زن همسایه برایمان یک ظرف حلوا آورد. آرد خوب تفت نخورده بود اما طعمش کمابیش به قاعده بود. قاشق اول را خوردم و یادم افتاد از نذری دادن همسایه نوشته بودی و از رسم دلنشین ظرف خالی شده را خالی برنگرداندن. چند روز گذشته و هنوز تصمیم نگرفته‌ام ظرف را با چه پر‌ کنم. یک گوشه‌ی ذهنم هم، مشغول یاد تو مانده.

که کاش اگر روحی هست، به آرامش باشی. کاش اگر روحی نیست، نامت پیش همه به بلند نظری باقی مانده باشد. 

No comments:

Post a Comment

بویوک آدا

گفت هواپیماها قبل از رفتن به فرودگاه روی جزیره دور می‌زنند. نگاه کن. سه تا هواپیما در سی دقیقه بهم نشون داد و توضیح داد فاصله بین لندینگ حدو...