Saturday, October 3, 2020

تن.....ها

سیستم داخلی بدن دخترک از بعد از عملش و تاثیر داروی بیهوشی به هم ریخته. چند روزی باید دوباره شربت بخورد و خشمش را وقتی با سرنگ شربت توی دهانش میریزم با شدت نشان میدهد. صبح چنگ کشید و کف دستم را پاره کرد. یک خط عمیق، پوست پاره شد و گوشت صورتی کمرنگ بیرون زد. این تبدیل عجز به خشم، تبدیل خشم به فریاد آنقدر آشنا شده که از این کلافگیش دلم براش سوخت. درد برای من هم، پوششی شد تا خشم خودم کمی پایین برود.

حالا دقایق کمی هست که خشمگین نیستم. دقایق کمتری که میخندم. حتی هفته ی پیش به خودم هدیه دادم و یک شب تمام هراس داشتم و فرداش حالم بهتر بود. از همین جایگزینی وحشت به جای خشم. همین چیدمان دوباره ی احساسات حتی منفی آرام ترم کرده بود. این روزها کمتر لحظه ایست که از هیولای خشم آلود درونم دورم. تلاش ناخودآگاهم برای دوام آوردن، منجر شده بین تن و احساس دوباره فاصله بیندازد. عملا لذت بردن از تن برام ناممکن شده و درد درد درد، تمام مساحت زیر پوستم را پر کرده.

تولد در کرونا فرصت مغتنمی بود. از به یاد نیاورده شدن لذت بردم گمانم. آدمیزاد گاهی از یاد می برد که چقدر تنهاست.

No comments:

Post a Comment

.

«مگر چقدر احتمال دارد اوضاع از این بدتر شود؟»