در بهشت اکنون
Monday, August 5, 2019
شیفت دیلیت
یادم رفته بود اسماعیل. یه فولدر پیدا کردم که توش عکس های عروسی ریخته بودم. طرح لباس عروس. مدل مو. گل. چیزهایی از این دست. یادم رفته بود فولدرها رو بگردم به چی میرسم. دارم پیر میشم اسماعیل. یادم رفته بود یک زمانی چه ساده دل احمقی بودم.
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
.
«مگر چقدر احتمال دارد اوضاع از این بدتر شود؟»
.
نگاه میکنی و میبینی همه چیز رو پاک کردی. محو کردی. هیچ ردپایی نمونده. هیچ یادی هم. حالا چی اسماعیل؟
./.
از این همه گریه کردن خسته ام.
حرفهای قبل از خواب
کاش یک شیوهی درست تشکر یاد بگیرم. باید تشکر کنم و کلمات کافی نیستند.
No comments:
Post a Comment