Thursday, November 26, 2020

قایق ‏کاغذی

به پیک پنجم و ششمش که رسید، سرش خجول چرخید سمتم که اما میدانی، آن وقت‌ها که نمی‌دانستم فلانی معشوق‌جانت است وقتی می‌خواندمش به نظرم حسابی بود. نوشته‌هاش، عکس‌هاش و منشش بهم می‌چسبید. این دو سال اخیر اما چیزی انگار عوض شده. حالا زمینی‌تر شده برام.
خندیدم که آره. این جادوی من است. این تنها جادوی من است در واقع. دوست داشتنم، حتی بدون آنکه بدانی معطوف به کیست اطرافش مه غیر واقع‌گرایی ایجاد میکند. تو فلانی را بی که بدانی از چشم من می‌دیدی. از نگاه من می‌خواندی. من می‌ توانم بهترین درون هر کسی را بیرون بکشم. زیباترین لبخندش. مهربان‌ترین حالتش. حسابی‌ترین وجه وجودش.
خندید که آره. پیک بعدی را بلند کرد که به سلامتی.

No comments:

Post a Comment

بویوک آدا

گفت هواپیماها قبل از رفتن به فرودگاه روی جزیره دور می‌زنند. نگاه کن. سه تا هواپیما در سی دقیقه بهم نشون داد و توضیح داد فاصله بین لندینگ حدو...