در بهشت اکنون
Friday, October 25, 2019
مهر رو با بوسیدنش تموم کردم. زیر بارون. سر کوچه ی محل کارش. کلمه ها قبلا مهربون تر بودند. الان شبیه یه چسب میمونن که ازشون کمک میگیرم تا فراموش نکنم. تا یادم نره.
کاش یادم نره.
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
.
«مگر چقدر احتمال دارد اوضاع از این بدتر شود؟»
.
نگاه میکنی و میبینی همه چیز رو پاک کردی. محو کردی. هیچ ردپایی نمونده. هیچ یادی هم. حالا چی اسماعیل؟
./.
از این همه گریه کردن خسته ام.
حرفهای قبل از خواب
کاش یک شیوهی درست تشکر یاد بگیرم. باید تشکر کنم و کلمات کافی نیستند.
No comments:
Post a Comment