خونریزی بلاخره بند اومد. بند که یعنی به حالت عادی رسید. کمتر شد. سه روز تمام خونریزی بالاتراز هر کاری بود که انجام دادم. حس دائمی خونریزی کردن، دائم خیس بودن، از همین حس بیدار شدن، با همین احساس کار کردن، از خونه بیرون رفتن، لیوان لیوان چای نبات خوردن، مجبور کردن خودم به شام خوردن و خونین شدن یک دست انگشت هام وقت لمس خودم.
نمیدونستم تحلیل بدن خودش رو اینطور نشون میده. خونریزی آخر سی سالگی میتونه این همه شدید بشه. شدیدترین در تمام این دوره های بدن.
بار بعدی که به خون برسم سی و یک ساله ام. حالا یک ماه وقت دارم که یک تخمک جدید و خون و خون و خون رو تقدیم چرخه ی زمان کنم.
No comments:
Post a Comment