در بهشت اکنون
Friday, August 1, 2025
14
صبحها خوش اخلاقترم. بچه اومد کنارم و اجازه داد حسابی نازش کنم. توی لیست کارهای امروز نوشتم که یادم باشه پاسپورت و مدارکش رو بذارم دم دست.
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
سنگ
وسط تلخترین لحظات، گفتم خب کافیه. من دیگه این مسیر رو ادامه نمیدم.
.
توانایی تحمل این حجم درد رو ندارم.
.
با چاقو افتادم به جونش. تکه پارهاش کردم و بعد سطل زباله. میون اون ضربهزدنها، یک لحظه ترسیدم از دونستن اینکه آنقدر خشم و انزجارم زیاده که ...
ایمان
امید خلیده زیر پوستم. یک هفته؟ ده روز؟ همین حوالی. از خانه بیرون زدم و دیدم بهار شده. کل امسال در اضطراب و پشت میز گذشت. بدون اغراق. از تیرم...
No comments:
Post a Comment