Tuesday, May 27, 2025

کینتسوگی

مابین لرز لرزه نصفه شب، ایستاد روبروی بیوک آدا و پرسید چی میبینی. داشتم سعی میکردم وسط حرف زدن‌های طولانیش از رنگ‌آمیزی کلام بگم. با غرور دریا رو نشون داد و گفت مثلا اینجا چی میبینی. گفتم که تاریکی. سیاهی. ظلمات. بیهودگی. شوکه نگاهم کرد که بیهودگی؟ کلمه رو داری اشتباه میگی. گفتم که نه‌. بیهودگی.
حالا بیوک آدا نماد یک شکست عمیقه برای من. دیگه چیزی نیست که جزیره بخواهد بدونه. بخواد بفهمه. مثل استانبول که شاهد شکست خوردن من در مادر بودنه، جزیره نماد شکست خوردن من در ترمیم کردنه. دو دنیایی که با تمام قدرتم تلاش کردم حفظ کنم. دو دنیایی که همزمان شکست خوردم.
رگ‌هام پر از درده. و یک سکوت عظیم همه چیز رو داره می‌بلعه.

No comments:

Post a Comment

واحه

در یکی از غریب‌ترین چاله‌های افسردگی زندگی‌ام قرار گرفته‌ام. خواستم بنویسم پرت شده‌ام دیدم که نه. انگار غنوده باشم. درکم از زمان، درکم از جه...